سخنرانی برایان تریسی در سالن اریکه ایرانیان
هشتصدوسی صندلی سالن اریکه ایرانیان کاملا پر شده است و به گفته یکی از مسوولان اجرای برنامه، این سخنرانی در نوبت قبلی نیز همین تعداد شرکت کننده داشته است در حالی که خیلی ها هم موفق نشده بودند بلیط تهیه کنند. در میان شرکت کنندگان چهره های مشهور زیادی به چشم می خورند. برخی در گوشی به یکدیگر می گویند که دقایقی قبل برایان تریسی با یک بنز الگانس وارد مجموعه اریکه ایرانیان شده است. اغلب شرکت کنندگان قبلا کتاب های برایان تریسی را خوانده بودند و اینک آمده اند تا ضمن ملاقات با نویسنده محبوب شان چیزهای تازه تری یاد بگیرند. برخی نیز از طرف شرکت های شان مامور شده بودند تا با حضور در این سمینار بتوانند به تعبیری قبل از بریدن درخت، تبرهای خود را تیز کنند و سپس با دانش و اشتیاق بیشتری در محیط کار حضور یافته و آن چه آموخته اند را به دیگران نیز عرضه کنند. برایان تریسی راس ساعت تعیین شده وارد سالن می شود. برنامه، نظم خوبی دارد و به این سبب باید از برگزارکنندگان آن تقدیر کرد. جمعیت به احترام برایان تریسی از جای برمی خیزند و دقایقی برای این نویسنده بزرگ کف می زنند. وی روی سن می رود و به مردم ایران تعظیم می کند. تعداد زیادی از شرکت کنندگان کروات زده بودند اما خود برایان تریسی در روز اول از کروات استفاده نکرده بود.
پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟
پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید، در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید؟!
در این دنیا زنده ماندن برای افراد مهربان دشوار است . مشکلات همیشه هستند و همیشه آماده رخ دادن . تنها کسانی جان سالم بدر می برند که نسبت به تجربیات قبلی واکنش نشان دهند یا اینکه گوش شنوا داشته باشند و مرد عمل باشد .
یا تاوانش را پرداخت ...
خود خواه بودن برای عده ای سخت و دشوار است . هزار یک علت اخلاقی و شرعی می آورند که این کار صحیح نیست . توجیح تمام سختی هایی که با آن کنار می آیند را انسان بودن ... خوب بودن ... مرد بودن و بد بودن بقیه می دانند .
مشکلات همیشه هستند ، ما بایست بدانیم چگونه برنده شویم .
۱-چشمان خود را ببندید.
در روزهای سخت فشارهای زیادی از هر سو بر سر انسان هوار می شود . داشتن آرامش یکی از مهمترین نکاتی هست که باید در الویت گذاشته شود . با عصبانیت و داد و هوار هیچ گاه به مال و اموال کسی اضاف نشده است .
چشمان خود را ببندید و خود را آرام کنید . از فکرهای منفی دوری کنید . لزومی ندارد که به چیز های خوب فکر کنید . تنها آرام باشید و تنش و قضاوت را از خود دور کنید .
اگر استرس و خشم شما به اندازه ای زیاد است که قابلیت کم شدن را ندارند . دعا کنید .
هر کسی را که می پرستید و برایتان مقدس است . از او نیرو و صبر و مقاومت طلب کنید .
۲- سم زدایی کنید .
در این مواقع با افرادی رفت و آمد کنید که بار انرژی منفی ندارند . یا وجود آنها باعث عصبانیت شما نمی شود . افرادی را انتخاب کنید که وجود آنها باعث دلگرمی شما می شود . افرادی که از آنها حرف شنوی داریدو آنها را قبول دارید .
۳- به خودتان ایمان داشته باشید
شرایط مهم نسیت، شما باید همیشه خود را باور داشته باشید. درست است شما در روزهای سختی هستید اما این بدان معنا نیست که شما نمیتوانید با مشکلات مقابله کنید.
۴- ارّه ی خودتان را تیز کنید .
باید هر روز خود را آنالیز کنید و مواظب سلامت فکر و جسم خود باشید ، کتاب های الهام بخش بخوانید ، هر روز یک داستان کوتاه را بخوانید و سعی کنید از آن الهام بگیرید و البته ورزش و تحرگ هم به سلامتی شما و تیز شدن ارّه سلامتی تان کمک می کند.
خیلی از ما وقتی میخواهیم کاری جدید را شروع کنیم آن را میگذاریم برای یک روز خاص؛ مثلا روز تولدمان یا از اول ماه رمضان یا روز اول هفته، روز اول ماه، روز اول سال... شاید دلیلش این باشد که اغلب ما فکر میکنیم این روزها یک روز متفاوت هستند که میتوانند ما را تبدیل به یک آدم متفاوت کنند. اما آیا واقعا این طور است؟!
وقتی قماربازها پنج شش دور، بازی میکنند و میبرند؛ فکر میکنند که روی شانس هستند و دفعه بعد هم باید ببرند و بنابراین شرط بندی های بزرگ میکنند ... و خیلی وقتها می بازند! قماربازی هم که چندبار باخته است با خودش میگوید که امروز روز باخت من است و بازی جدید را آغاز نمیکند...
اما این فکر چیزی نیست جز «خطای ذهنی قماربازها»!
قماربازها فراموش میکنند که: «بازی جدید و دست جدید، خیلی ربطی به بازی قبلی ندارد...»
تنها چیزی که من از بازی قبلی با خودم میآورم «احساس» من است، من در یک بازی جدید دستاوردهایم را جابهجا نمیکنم بلکه احساسام را جابهجا میکنم.
قمار جدید، خیلی ربطی به قمار قبلی ندارد...
گذشته هم به آینده وصل نیست و اگر هست آن چیزی که گذشته را به آینده وصل میکند، «احساس من» است. حس خوب یا بدی که من از گذشته میآورم باعث میشود که زنجیر گذشته و آینده من متصل بماند. اگر هم گذشته و آینده به یکدیگر وصل باشند، حلقه اتصال آن اتفاقات بزرگی نیست که من آنها را بزرگ تصور میکنم بلکه اتفاقات خیلی کوچکیست که شاید بتوانند سرنوشت من را به کلی تغییر دهند مثل حرف زدن با یک غریبه در یک مهمانی، یا پاسخ دادن به یک پیامک، یا هزار و یک اتفاق سادهی دیگر!
گذشته به آینده وصل نیست و اگر هم هست اتصال آن، در آن دانه های درشتی نیست که من میبینم: در ادامه تحصیل، در مهاجرت، در ازدواج، ...
اما با این اوضاع آیا چیزی به عنوان «برنامه ریزی» و «هدفگذاری» مفهوم خود را از دست نخواهند داد؟
حقیقت اینست که برنامه ریزی موثر است اگر برنامه ریزی را درست بفهمم. برنامه ریزی قرار نیست برای من معجزه کند! برنامهریزی باعث نمیشود که من هر چیزی را تصور میکنم به آن دست پیدا کنم! هدف گذاری قرار نیست هر چیزی که در دنیا وجود دارد به من بدهد! برنامه ریزی حتما نمیتواند آینده من را بهتر از گذشتهی من کند، ممکن است این اتفاق بیفتد و ممکن است که نیفتد!
برنامه ریزی قرار است آینده من را بهتر از آن چیزی کند که قرار بود برای من اتفاق بیفتد. هدفگذاری و آرزو کردن قرار است مانند یک ستاره قطبی جهت را به من نشان دهد تا مسیر را اشتباه نروم و راه را گم نکنم.
هدف گذاری خوب است، برنامه ریزی ضروریست و آینده من میتواند بهتر از آینده ای باشد که الان برای من وجود دارد؛ به شرطی که یادم باشد از گذشته «کولهبار بیهوده و منفی» را به آینده نبرم...
امروز نقطه شروع من است، روزی که روز خاصی نیست، روزی که نه اول هفته است، نه اول ماه، نه اول سال، امروز نقطه شروع من است...
# محمد رضا شعبانعلی
شما افرادی را می بینید که می توانند از چیزهای پرارزش که برای آنها هم دارای اهمیت است، به راحتی بگذرند و بدون تلاش بیش از حد در زندگیشان به خوبی حرکت کنند. شما افرادی را می بینید که می توانند شغل خود را تغییر دهند یا به روابط پر دردسرشان پایان بخشند و یا به سفر دور دنیا، بدون هیچ گونه مشکلی، دست بزنند.
گاهی اوقات شما از تلاش های بیشتری که می توانستید در زندگی انجام دهید و به جای آنها باشید، ولی به هر دلیلی انجام نداده اید، پشیمان می شوید و سپس تعجب می کنید که آنها چه کاری می کنند که من نمی توانم انجامش دهم؟ راز موفقیت آنها چیست؟
مطالعات و بررسی زندگی برخی افراد شجاع و موفق در سال های متمادی به این نتیجه رسیده است که در زیر به مشاهدۀ شما عزیزان برای نزدیک شدن به یک زندگی بدون پشیمانی خواهد رسید.