Selfy

Selfy

The World Needs more Posetive People
Selfy

Selfy

The World Needs more Posetive People

Paulo Coelho

“در کنار ساحل قدم می زدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم. نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است،
ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمیرفتم، واقعا می فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم !!!!!”

کتاب "دومین مکتوب" اثر پائولو کوئیلو




برایان تریسی

سخنرانی برایان تریسی در سالن اریکه ایرانیان

هشتصدوسی صندلی سالن اریکه ایرانیان کاملا پر شده است و به گفته یکی از مسوولان اجرای برنامه، این سخنرانی در نوبت قبلی نیز همین تعداد شرکت کننده داشته است در حالی که خیلی ها هم موفق نشده بودند بلیط تهیه کنند. در میان شرکت کنندگان چهره های مشهور زیادی به چشم می خورند. برخی در گوشی به یکدیگر می گویند که دقایقی قبل برایان تریسی با یک بنز الگانس وارد مجموعه اریکه ایرانیان شده است. اغلب شرکت کنندگان قبلا کتاب های برایان تریسی را خوانده بودند و اینک آمده اند تا ضمن ملاقات با نویسنده محبوب شان چیزهای تازه تری یاد بگیرند. برخی نیز از طرف شرکت های شان مامور شده بودند تا با حضور در این سمینار بتوانند به تعبیری قبل از بریدن درخت، تبرهای خود را تیز کنند و سپس با دانش و اشتیاق بیشتری در محیط کار حضور یافته و آن چه آموخته اند را به دیگران نیز عرضه کنند. برایان تریسی راس ساعت تعیین شده وارد سالن می شود. برنامه، نظم خوبی دارد و به این سبب باید از برگزارکنندگان آن تقدیر کرد. جمعیت به احترام برایان تریسی از جای برمی خیزند و دقایقی برای این نویسنده بزرگ کف می زنند. وی روی سن می رود و به مردم ایران تعظیم می کند. تعداد زیادی از شرکت کنندگان کروات زده بودند اما خود برایان تریسی در روز اول از کروات استفاده نکرده بود.



  ادامه مطلب ...

نقطه شروع

خیلی از ما وقتی می­خواهیم کاری جدید را شروع کنیم آن را می­گذاریم برای یک روز خاص؛ مثلا روز تولدمان یا از اول ماه رمضان یا روز اول هفته، روز اول ماه، روز اول سال... شاید دلیلش این باشد که اغلب ما فکر می­کنیم این روزها یک روز متفاوت هستند که می­توانند ما را تبدیل به یک آدم متفاوت کنند. اما آیا واقعا این طور است؟!

وقتی قماربازها پنج شش دور، بازی می­کنند و می­برند؛ فکر می­کنند که روی شانس هستند و دفعه بعد هم باید ببرند و بنابراین شرط بندی های بزرگ می­کنند ... و خیلی وقتها می بازند! قماربازی هم که چندبار باخته است با خودش می­گوید که امروز روز باخت من است و بازی جدید را آغاز نمی­کند...

اما این فکر چیزی نیست جز «خطای ذهنی قماربازها»!

قماربازها فراموش می­کنند که: «بازی جدید و دست جدید، خیلی ربطی به بازی قبلی ندارد...»

تنها چیزی که من از بازی قبلی با خودم می­آورم «احساس­» من است، من در یک بازی جدید دستاوردهایم را جابه­جا نمی­کنم بلکه احساس­ام را جابه­جا می­کنم.

قمار جدید، خیلی ربطی به قمار قبلی ندارد...

گذشته هم به آینده وصل نیست و اگر هست آن چیزی که گذشته را به آینده وصل می­کند، «احساس من» است. حس خوب یا بدی که من از گذشته می­آورم باعث می­شود که زنجیر گذشته و آینده من متصل بماند. اگر هم گذشته و آینده به یکدیگر وصل باشند، حلقه اتصال آن اتفاقات بزرگی نیست که من آنها را بزرگ تصور می­کنم بلکه اتفاقات خیلی کوچکی­ست که شاید بتوانند سرنوشت من را به کلی تغییر دهند مثل حرف زدن با یک غریبه در یک مهمانی، یا پاسخ دادن به یک پیامک، یا هزار و یک اتفاق ساده­ی دیگر!

گذشته به آینده وصل نیست و اگر هم هست اتصال آن، در آن دانه ­های درشتی نیست که من می­بینم: در ادامه تحصیل، در مهاجرت، در ازدواج، ...

اما با این اوضاع آیا چیزی به عنوان «برنامه ­ریزی» و «هدف­گذاری» مفهوم خود را از دست نخواهند داد؟

حقیقت اینست که برنامه ­ریزی موثر است اگر برنامه­ ریزی را درست بفهمم. برنامه­ ریزی قرار نیست برای من معجزه کند! برنامه­ریزی باعث نمی­شود که من هر چیزی را تصور می­کنم به آن دست پیدا کنم! هدف گذاری قرار نیست هر چیزی که در دنیا وجود دارد به من بدهد! برنامه ریزی حتما نمی­تواند آینده من را بهتر از گذشته­ی من کند، ممکن است این اتفاق بیفتد و ممکن است که نیفتد!

برنامه ریزی قرار است آینده من را بهتر از آن چیزی کند که قرار بود برای من اتفاق بیفتد. هدف­گذاری و آرزو کردن قرار است مانند یک ستاره قطبی جهت را به من نشان دهد تا مسیر را اشتباه نروم و راه را گم نکنم.

هدف گذاری خوب است، برنامه ریزی ضروری­ست و آینده من می­تواند بهتر از آینده ای باشد که الان برای من وجود دارد؛ به شرطی که یادم باشد از گذشته «کوله­بار بیهوده و منفی» را به آینده نبرم...

امروز نقطه شروع من است، روزی که روز خاصی نیست، روزی که نه اول هفته است، نه اول ماه، نه اول سال، امروز نقطه شروع من است...

# محمد رضا شعبانعلی

بنام خدا

تغییر هر لحظه ، در زندگی ما جاری است . بهره بردن از این انرژی بی پایان و خوش ذوق هستی آنچنان می تواند بر زندگی ما تاثیر بگذارد که حتی خواب و خیال هم یارای بیان این همه شگفتی نباشد . 


به اشتراک می گذاریم تجربه هایمان از زندگی ، از عشق ، از پیروزی ها و پیروزی های آینده ...