شما فقط به یک طریق می توانید وقت و زندگی خود را تحت کنترل در آورید و آن هم تغییر دادن روش فکر کردن، کار کردن و نحوه روبرو شدن با سیل بیپایان کارهایی است که هر روز بر سرتان میریزد.
شما فقط به یک طریق می توانید وقت و زندگی خود را تحت کنترل در آورید و آن هم تغییر دادن روش فکر کردن، کار کردن و نحوه روبرو شدن با سیل بیپایان کارهایی است که هر روز بر سرتان میریزد. میزان تحت کنترل در آوردن کارها و فعالیتهایتان بستگی دارد به اینکه تا چه حد بتوانید انجام بعضی از کارها را متوقف کنید.
آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که این خود ما هستیم که از طریق بسیاری از اعمالی که انجام میدهیم یا اندیشههایی که میکنیم و حرفهایی که بر زبان میآوریم، مجازاتها و تنبیهات خود را تعیین و مشخص میکنیم. یعنی اگر تفکرات و اندیشههای ما مثبت باشند ما انرژی مثبت موجود در پیرامونمان را به خود جذب میکنیم و اگر تفکرات و اندیشههای ما منفی باشند، به تناسب انرژی منفی موجود در پیرامونمان را جذب می کنیم.
راستی انرژی مثبت چیست؟
انرژی مثبت اساساً همان چیزی است که در ذهن خود تصوری درست و مثبت از آن داریم؛ یعنی همان نور، خوبی، محبت، عشق، انفاق، صبر، احسان به همنوع، امیدواری و...
و به همان اندازه انرژی منفی همان چیزی است که در ذهن خود تصویری منفی ونا درست از آن داریم؛ تاریکی، ظلمت و نفرت بد جنسی، شرارت، رذالت، بیصبری، خودخواهی، تعصب، ناامیدی و یأس و اندوه.
این دو انرژی مثبت و منفی در دو قطب مخالف از همدیگر فعالیت میکنند و ضد یکدیگر هستند. زمانی که ما بتوانیم این انرژیها را در درونمان، آرام سازیم و بر آنها تسلط یابیم بیدرنگ خدمتگذار ما میشوند.
سخنرانی برایان تریسی در سالن اریکه ایرانیان
هشتصدوسی صندلی سالن اریکه ایرانیان کاملا پر شده است و به گفته یکی از مسوولان اجرای برنامه، این سخنرانی در نوبت قبلی نیز همین تعداد شرکت کننده داشته است در حالی که خیلی ها هم موفق نشده بودند بلیط تهیه کنند. در میان شرکت کنندگان چهره های مشهور زیادی به چشم می خورند. برخی در گوشی به یکدیگر می گویند که دقایقی قبل برایان تریسی با یک بنز الگانس وارد مجموعه اریکه ایرانیان شده است. اغلب شرکت کنندگان قبلا کتاب های برایان تریسی را خوانده بودند و اینک آمده اند تا ضمن ملاقات با نویسنده محبوب شان چیزهای تازه تری یاد بگیرند. برخی نیز از طرف شرکت های شان مامور شده بودند تا با حضور در این سمینار بتوانند به تعبیری قبل از بریدن درخت، تبرهای خود را تیز کنند و سپس با دانش و اشتیاق بیشتری در محیط کار حضور یافته و آن چه آموخته اند را به دیگران نیز عرضه کنند. برایان تریسی راس ساعت تعیین شده وارد سالن می شود. برنامه، نظم خوبی دارد و به این سبب باید از برگزارکنندگان آن تقدیر کرد. جمعیت به احترام برایان تریسی از جای برمی خیزند و دقایقی برای این نویسنده بزرگ کف می زنند. وی روی سن می رود و به مردم ایران تعظیم می کند. تعداد زیادی از شرکت کنندگان کروات زده بودند اما خود برایان تریسی در روز اول از کروات استفاده نکرده بود.
پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟
پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید، در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید؟!
خیلی از ما وقتی میخواهیم کاری جدید را شروع کنیم آن را میگذاریم برای یک روز خاص؛ مثلا روز تولدمان یا از اول ماه رمضان یا روز اول هفته، روز اول ماه، روز اول سال... شاید دلیلش این باشد که اغلب ما فکر میکنیم این روزها یک روز متفاوت هستند که میتوانند ما را تبدیل به یک آدم متفاوت کنند. اما آیا واقعا این طور است؟!
وقتی قماربازها پنج شش دور، بازی میکنند و میبرند؛ فکر میکنند که روی شانس هستند و دفعه بعد هم باید ببرند و بنابراین شرط بندی های بزرگ میکنند ... و خیلی وقتها می بازند! قماربازی هم که چندبار باخته است با خودش میگوید که امروز روز باخت من است و بازی جدید را آغاز نمیکند...
اما این فکر چیزی نیست جز «خطای ذهنی قماربازها»!
قماربازها فراموش میکنند که: «بازی جدید و دست جدید، خیلی ربطی به بازی قبلی ندارد...»
تنها چیزی که من از بازی قبلی با خودم میآورم «احساس» من است، من در یک بازی جدید دستاوردهایم را جابهجا نمیکنم بلکه احساسام را جابهجا میکنم.
قمار جدید، خیلی ربطی به قمار قبلی ندارد...
گذشته هم به آینده وصل نیست و اگر هست آن چیزی که گذشته را به آینده وصل میکند، «احساس من» است. حس خوب یا بدی که من از گذشته میآورم باعث میشود که زنجیر گذشته و آینده من متصل بماند. اگر هم گذشته و آینده به یکدیگر وصل باشند، حلقه اتصال آن اتفاقات بزرگی نیست که من آنها را بزرگ تصور میکنم بلکه اتفاقات خیلی کوچکیست که شاید بتوانند سرنوشت من را به کلی تغییر دهند مثل حرف زدن با یک غریبه در یک مهمانی، یا پاسخ دادن به یک پیامک، یا هزار و یک اتفاق سادهی دیگر!
گذشته به آینده وصل نیست و اگر هم هست اتصال آن، در آن دانه های درشتی نیست که من میبینم: در ادامه تحصیل، در مهاجرت، در ازدواج، ...
اما با این اوضاع آیا چیزی به عنوان «برنامه ریزی» و «هدفگذاری» مفهوم خود را از دست نخواهند داد؟
حقیقت اینست که برنامه ریزی موثر است اگر برنامه ریزی را درست بفهمم. برنامه ریزی قرار نیست برای من معجزه کند! برنامهریزی باعث نمیشود که من هر چیزی را تصور میکنم به آن دست پیدا کنم! هدف گذاری قرار نیست هر چیزی که در دنیا وجود دارد به من بدهد! برنامه ریزی حتما نمیتواند آینده من را بهتر از گذشتهی من کند، ممکن است این اتفاق بیفتد و ممکن است که نیفتد!
برنامه ریزی قرار است آینده من را بهتر از آن چیزی کند که قرار بود برای من اتفاق بیفتد. هدفگذاری و آرزو کردن قرار است مانند یک ستاره قطبی جهت را به من نشان دهد تا مسیر را اشتباه نروم و راه را گم نکنم.
هدف گذاری خوب است، برنامه ریزی ضروریست و آینده من میتواند بهتر از آینده ای باشد که الان برای من وجود دارد؛ به شرطی که یادم باشد از گذشته «کولهبار بیهوده و منفی» را به آینده نبرم...
امروز نقطه شروع من است، روزی که روز خاصی نیست، روزی که نه اول هفته است، نه اول ماه، نه اول سال، امروز نقطه شروع من است...
# محمد رضا شعبانعلی
برای اینکه تصمیم بهتری بگیریم بهتر است چارچوب زمانی خود را تغییر دهیم. در این صورت ما می توانیم نیاز ها ف ترس ها، تمایلات و موضوعاتی که بدان آگاهی نداریم را در مقاطع گوناگون ببینیم. این تکنیک کمک می کند تا اهداف و ارزش های عمیق تر خود را شناسایی کنید.